صفحه اصلی > دانستنی های فیلم و نقد فیلم : مقایسه اوپنهایمر و سه‌گانه شوالیه تاریکی

مقایسه اوپنهایمر و سه‌گانه شوالیه تاریکی

هشدار: این متن شامل اسپویل فیلم اوپنهایمر است

مقایسه و تحلیل آثار کریستوفر نولان همیشه جالب توجه بوده است، زیرا این کارگردان مشهور توانسته است با استفاده از داستان‌های پیچیده و شخصیت‌های عمیق، فیلم‌هایی به‌یادماندنی خلق کند. در این مقاله، دو فیلم از نولان، یعنی “اوپنهایمر” و “سه‌گانه شوالیه تاریکی”، مورد بررسی و مقایسه قرار می‌گیرند. این دو اثر، هرچند در ژانرهای مختلفی ساخته شده‌اند، اما شباهت‌های مهمی از نظر تم‌ها، شخصیت‌پردازی و سبک کارگردانی دارند.

در نگاه اول، این دو اثر ممکن است کاملاً متفاوت به نظر برسند: “سه‌گانه شوالیه تاریکی” یک سری فیلم ابرقهرمانی است که بر اساس داستان‌های کمیک بوک ساخته شده، در حالی که “اوپنهایمر” یک فیلم بیوگرافیکال است که به بررسی زندگی جی. رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتمی، می‌پردازد. با این حال، با نگاهی عمیق‌تر، شباهت‌های بسیاری بین این دو اثر وجود دارد که آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

ممکن است توجه مخاطبان به این موضوع جلب شود که کیلین مورفی در بسیاری از فیلم‌های نولان، از جمله سه‌گانه شوالیه تاریکی، حضور داشته است؛ با این حال شباهت‌های شوالیه تاریکی با اوپنهایمر تنها در بازیگر و کارگردان آن‌ها خلاصه نمی‌شود.

نولان با شوالیه تاریکی و اوپنهایمر توانسته مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار دهد، اما این دو فیلم تنها گوشه‌ای از کارنامه درخشان او هستند. بهترین فیلم های نولان را اینجا ببینید

مقایسه داستان و روایت

فیلم‌های نولان، تجربیات انسانی را از زوایای مختلف، حتی با اقتباس از کتاب‌های کمیک و علمی‌تخیلی به اشتراک می‌گذارند. کسانی که فیلم‌های نولان را دنبال می‌کنند، همواره این احساس را خواهند داشت که لایه اول فیلم جنبه زیبایی‌شناسی بصری دارد و این لایه‌های دوم و سوم است که آن‌ها را وادار به تفکر و کاوش‌های فلسفی می‌کند.

سه‌گانه شوالیه تاریکی داستان بروس وین (با بازی کریستین بیل) را روایت می‌کند که پس از مرگ والدینش به مبارزه با جرم و جنایت در شهر گاتهام می‌پردازد. این سه‌گانه شامل فیلم‌های “بتمن آغاز می‌کند” (2005)، “شوالیه تاریکی” (2008) و “شوالیه تاریکی برمی‌خیزد” (2012) است که با تمرکز بر پیچیدگی‌های شخصیت بتمن و دنیای او، ژانر ابرقهرمانی را به سطحی جدید ارتقا داد. نولان با استفاده از تم‌های روان‌شناختی، فلسفی و اجتماعی، دنیای تاریک و پیچیده‌ای خلق کرد که توانست تماشاگران را به خود جذب کند.

در مقابل، “اوپنهایمر” (2023) داستان زندگی و مبارزات داخلی جی. رابرت اوپنهایمر (با بازی کیلین مورفی) را روایت می‌کند که یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های پروژه منهتن و توسعه بمب اتمی بود. این فیلم به بررسی عمیق مسائل اخلاقی و فلسفی مرتبط با علم و قدرت می‌پردازد. نولان در این فیلم، همانند “شوالیه تاریکی”، به سراغ شخصیت‌هایی می‌رود که با تضادهای درونی خود مبارزه می‌کنند و در نهایت به خاطر اعمال خود، احترامی که جامعه زمانی برای آن‌ها قائل بوده است را از دست می‌دهند.

رایگان در تماشاخونه ببینید

مقایسه شخصیت پردازی

یکی از شباهت‌های جالب بین این دو اثر، شخصیت‌پردازی قهرمانان آن‌هاست. بروس وین در “شوالیه تاریکی” و اوپنهایمر هر دو شخصیت‌هایی پیچیده و چندلایه هستند که با مسائل درونی و بیرونی جدی روبرو هستند.

بروس وین، به عنوان یک مرد جوان که شاهد قتل والدینش بوده، با تاریکی و انتقام درونی خود دست و پنجه نرم می‌کند. او با خلق شخصیت بتمن، سعی می‌کند شهر گاتهام را از جنایت نجات دهد، اما در این مسیر با مشکلات اخلاقی و روانی زیادی مواجه می‌شود.

از سوی دیگر، اوپنهایمر نیز یک شخصیت پیچیده است که با مسائل مشابهی در مقیاسی بزرگتر مواجه می‌شود. او در دانشگاه کمبریج از اضطراب و افسردگی رنج می‌برد و در نهایت به دلیل حسادت و کینه‌ورزی، دست به عملی افراطی می‌زند. نولان در فیلم “اوپنهایمر”، به بررسی همین مبارزات درونی می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه این شخصیت در نهایت به سوی ساخت بمب اتم سوق داده می‌شود.

بروس وین و اوپنهایمر هردو آغازی دشوار در زندگی داشته‌اند. مواجهه بروس وین و اوپنهایمر با تاریکی، مواجهه‌ای مشابه و موازی بوده است. بروس، میل انتقام از قاتل والدینش، جو چیل (Joe Chill) را در سر داشت. اگر قاتلی که از طرف فالکن اجیر شده بود از راه نمی‌رسید، بروس با اسلحه‌ای در دست، او را به قتل می‌رساند. اوپنهایمر نیز مانند بروس به افراط کشیده شد؛ البته شرایط برای او به‌قدری متفاوت بود چراکه اوپنهایمر دانشجویی در دانشگاه کمبریج بود که از اضطراب، افسردگی و انزوا رنج می برد.

سکانسی را به یاد بیاورید که او در طی حسادت و کینه‌ورزی نسبت به استادش، پاتریک بلکت (Patrick Blackett)، هنگامی که باعث شد اوپنهایمر یک سخنرانی مهم را از دست بدهد، سیبی را مسموم کرد و روی میزش گذاشت. البته در آخرین لحظه، با دور انداختن سیب قبل از آن که کسی آن را بخورد، از انجام یک اشتباه جلوگیری کرد.

چنین صحنه هایی، وضعیت ذهنی و روانی هر شخصیت را مشخص می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این امر به نابودی تیره‌تری برای آن‌ها در آینده دامن‌ می‌زند. بروس، از روی عصبانیت و نفرت از خود خانه‌اش را ترک کرد اما در نهایت برای ادامه‌ دادن کاری که خانواده‌اش آغاز کرده بودند -اما این بار به روش خودش- به گاتهام بازگشت. اوپنهایمر نیز یادگیری‌های خود را در فیزیک تا زمانی که سرانجام به خانه‌اش بازگردد و آنچه را در خارج از کشور آموخته بود با هموطنانش به اشتراک بگذارد، ادامه داد. بنابراین به صورت اتفاقی و برنامه‌ریزی نشده، گروهی دانشجویی در حمایت از او شکل می‌گیرد. همین ویژگی‌های روانی کاشته شده در سکانس‌های نخستین، در نهایت او را به سوی ساخت بمب اتم سوق می‌دهد.

نکتۀ جالب در سه‌گانه شوالیه تاریکی این است که بروس وین لزوما قهرمان محسوب نمی‌شود. او یک شوالیه تاریکی است که به جای انجام آنچه به نفع خودش است، کاری را انجام می‌دهد که فکر می‌کند شهر به آن نیاز دارد. اوپنهایمر نیز فرد بی‌نقص و کاملی نیست. او انسان خوبی است که دروغ می‌گوید، بارها به همسرش خیانت کرده‌است و ناخواسته از بمباران هیروشیما و ناکازاکی حمایت کرده است. به عبارت دیگر، علت پیچیدگی این افراد، پیچیدگی شخصیت آن‌ها نیست؛ بلکه به این دلیل است که انسان‌ پیچیده است و هرروز به نسخه‌ی بهتر و یا بدتری از خود تبدیل می‌شود.

مقایسه تم‌ها و پیام‌ها

در هر دو فیلم، نولان به بررسی تم‌های پیچیده‌ای پرداخته است که منعکس‌کننده جنبه‌های تاریک‌تر انسانیت هستند. یکی از این تم‌ها، تم «یا یک قهرمان بمیر، یا آنقدر زندگی کن تا تبدیل به یک ضدقهرمان شوی» است که به وضوح در هر دو فیلم دیده می‌شود.

در “شوالیه تاریکی”، این تم به وضوح در داستان هاروی دنت (با بازی آرون اکهارت) دیده می‌شود. هاروی دنت که در ابتدا به عنوان شوالیه سفید گاتهام شناخته می‌شود، در نهایت به دلیل اتفاقاتی که جوکر (با بازی هیث لجر) ترتیب می‌دهد، تبدیل به دوچهره می‌شود و به مسیری تاریک و خشونت‌آمیز کشیده می‌شود. در پایان، بتمن برای حفظ شهرت هاروی، تمام قتل‌های او را به عهده می‌گیرد و خود تبدیل به یک ضدقهرمان می‌شود.

در “اوپنهایمر” نیز، این تم به صورت موازی دیده می‌شود. اوپنهایمر در ابتدا به عنوان یک قهرمان علمی شناخته می‌شود، اما پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی و به دلیل ارتباطات مشکوک با کمونیست‌ها، به یک ضدقهرمان تبدیل می‌شود. او نیز مانند هاروی دنت، قربانی شرایطی می‌شود که او را به سوی سقوط هدایت می‌کند.

در این مرحله از این داستان‌های متناظر، اوپنهایمر و هاروی، دیگر قهرمان محسوب نمی‌شوند؛ بلکه هردو ضدقهرمان‌هایی هستند که از آنچه جامعه به آن‌ها دیکته کرده‌است، آسیب دیده‌اند. با این حال، شهرت هاروی توسط بتمن، با به عهده‌ گرفتن تمام قتل‌های هاروی، حفظ می‌شود و نتیجه آن از دست دادن احترامی است که گاتهام برایی بتمن قائل بود.

اوپنهایمر

مقایسه ضدقهرمان‌ها

در هر دو فیلم، ضدقهرمان‌هایی وجود دارند که نقش مهمی در سقوط قهرمانان دارند. در “شوالیه تاریکی”، جوکر و دوچهره به عنوان دو ضدقهرمان اصلی، نقش مهمی در تغییر مسیر زندگی بروس وین و هاروی دنت ایفا می‌کنند. جوکر با اعمال خشونت‌آمیز و روانی خود، باعث می‌شود که قهرمانان فیلم به سمت تاریکی سوق داده شوند.

در “اوپنهایمر”، لوئیس استراوس (با بازی رابرت داونی جونیور) و دیگر شخصیت‌های ضدقهرمان، نقش مشابهی دارند. استراوس با اعمال خود، به تدریج زمینه‌ساز سقوط اوپنهایمر می‌شود و در نهایت باعث می‌شود که او به عنوان یک ضدقهرمان شناخته شود. استراوس در “اوپنهایمر” را می‌توان به نوعی با جوکر در “شوالیه تاریکی” مقایسه کرد، زیرا هر دو شخصیت نقش کلیدی در سقوط قهرمانان دارند.

لوئیس استراوس همچنین می‌تواند شبیه خشونت پنهان هاروی دنت باشد. دنت تا آنجایی پیش رفت که دست به تهدید جان فرزند گوردون به علت خسارات وارد‌شده به زندگی خویش زد؛ درصورتی که می‌توانست از همان ابتدا مستقیما خود گوردون را به قتل برساند. استراوس نیز به همین شکل تنها قصد ایجاد آسیب در چهرۀ اجتماعی اوپنهایمر را داشت؛ چراکه خود با جامعه علمی احساس بیگانگی می‌کرد.

مقایسه قضاوت و پیچیدگی‌های اخلاقی

یکی از موضوعات مشترک در آثار نولان، بررسی پیچیدگی‌های اخلاقی و قضاوت‌های ناعادلانه است که شخصیت‌های او با آن‌ها روبرو هستند. در “شوالیه تاریکی”، بروس وین و هاروی دنت هر دو با مسائل اخلاقی پیچیده‌ای مواجه هستند که آن‌ها را به چالش می‌کشد. بروس وین در نهایت تصمیم می‌گیرد که برای حفظ امنیت گاتهام، قهرمان بودن را کنار بگذارد و به عنوان یک ضدقهرمان عمل کند.

در “اوپنهایمر”، اوپنهایمر نیز با مسائل مشابهی روبرو است. او یک دانشمند است که در ابتدا به دنبال پیشرفت علم و کمک به بشریت است، اما در نهایت به دلیل ارتباطات مشکوک و ساخت بمب اتم، قضاوت می‌شود. نولان در این فیلم، نشان می‌دهد که چگونه شخصیت‌هایی مانند اوپنهایمر و بروس وین، به دلیل تصمیماتشان، به عنوان افراد کاملاً خوب یا کاملاً بد قضاوت می‌شوند، در حالی که حقیقت پیچیده‌تر از این قضاوت‌های ساده است.

نتیجه گیری

در نهایت، “اوپنهایمر” و “سه‌گانه شوالیه تاریکی” هر دو به بررسی شخصیت‌هایی می‌پردازند که با تاریکی‌های درونی و بیرونی خود مبارزه می‌کنند. هر دو فیلم نشان می‌دهند که قهرمانان می‌توانند به ضدقهرمان تبدیل شوند و اینکه انسان‌ها ناعادلانه بر روی صندلی قضاوتی قرار می‌گیرند که آن‌ها را یا کاملاً خوب یا کاملاً بد می‌داند. نولان با خلق این شخصیت‌ها و داستان‌های پیچیده، تماشاگران را به تفکر و کاوش در مسائل عمیق اخلاقی و فلسفی وادار می‌کند و همین امر باعث می‌شود که آثار او به یاد ماندنی و تأثیرگذار باشند.

نکته جالب در هر دو فیلم این است که نولان توانسته است به خوبی نشان دهد که قهرمانان، حتی اگر از نگاه دیگران بی‌نقص به نظر برسند، همچنان انسان‌هایی با ضعف‌ها و خطاهای خود هستند. بروس وین و اوپنهایمر هر دو مثال‌هایی از این شخصیت‌های پیچیده هستند که نشان می‌دهند انسان‌ها، حتی در بزرگترین لحظات خود، همواره با تاریکی‌های درونی خود مواجه هستند.

به احتمال زیاد، نولان هیچ‌گاه قصد خلق شخصیت‌های مشابه را نداشته است؛ با این حال نمی‌توان از این حقیقت غافل شد که کارگردان میل به ادامه دادن ضدقهرمان‌هایی همچون کوب (Cobb) در تلقین (Inception) و یا حتی لئونارد شلبی (Leonard Shelby) در فیلم یادگاری (Memento) را داشته است.

رایگان در تماشاخونه ببینید

دیدگاهتان را بنویسید